12:5    تنهایی یعنی

 

تــنهایــی

یعنی ...
 

 

ذهنم پــر از تو ،
خــالی از دیگران است ...
اما کنارم خــالی از تو ،
پــر از دیگران است.......
پنج شنبه 10 مهر 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
20:21    دلم گرفته...

امشب دلم بدجورگرفته خدایاچیکارکنم

 

امیرکجایی دارم میمیرم

شنبه 8 مهر 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
11:56    امیرحسینم تولدت مبارک

7.4تولد امیرهست عزیزم تولدمبارک

عزیزم کاشکی پیشم بودی تابهت تبریک میگفتم

پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
12:51    تنهاادامه میدم

 زین پس تنها ادامه میدهم,
در زیر باران حتی به درخواست چتر
 هم
جواب رد میدهم,
میخواهم تنهاییم را

به رخ این هوای دو نفره بکشم...!
""با"ر"ا"ن
"" نبار
من نه چتر دارم...
نه یار
نبار لعنتی "من" دیگر "ما" نیستم...
.

پنج شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
10:34    گذرگاه عاشقان(یکی ازشعرهای دفتری که بهم داد)

روزی کز گذرگاه گذران عشق گذرکردم

بیشی گرفت غم دل وسوزه جگروغصه ودردم

دلم به دله دلدادگان دلداده بود

انگارغم عشق درفکرم سوزی دگرزاده بود

معشوقم رااندرمعشوقان عشاق گم کرده بودم

لبم خشکی می زد ولرزشی گرفت سرتاسروجودم

آری ریسمان ریگزاران عشق همچون ریگ داغ گرمان بود

حرارت وگرمی دلم نیز همچودیگ جوشان بود

چاشتش سفره سفراندرسفارت عشق درددلم بچیدم

اماچون معشوقم راندیدم ازغذاخوردن هم بریدم

اندرمیان بی خوابان خواب ندیده به خواب آمدم

امازه سوزه جگروغم دلم بی تابانه قلندرشب شدم

صبحش شهم اندرشهستان شاهانه دل پادشه شد

آنگه بودکه مرز خوش رویش رنگ باخت واوزیباترزهرشد

درسرزمین عشق غم وغصه خریدم وخواب وخوشی فروختم

آری زدلریشان شب زنده داردرویشی آموختم

چهار شنبه 18 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
20:17    تنهایی

 

رفته بودم کافی شاپ،کافه چی گفت چیز دیگری میل ندارید؟

سرم را بلند کردم و گفتم : نه ممنونم ! پرسید هم صحبت چطور ؟ نگاهش کردم خندید و رفت و

 من به این می اندیشم که کاش در منوی کافه ها هم صحبتی هم بود....

 

 

 

 

دلم واسه اون روزایی تنگ شده که کسی رو دوست نداشتم ،

 چه خوب بود اون بی خیالی ها....

 

 

 

 

خواستـــــــــــی دیگر نباشی ...

آفرین چه با اراده !!

لعنتـــــــــــــــــــــــــــ به دبستانی که تو از درسها یش فقط تصمیم کبری را آموختـــــــــــــــــــــــــــی.....!!!!!

 

 

 




وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه


کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی


ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی ...

ولــــی گـــاهـــی


مــیــان بـــودن و خـــواســتـن


فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کم تــــــــوقع شده ام

 
نـه آغوشت را میـــــــــخواهم !

نه مونت را

نه بوسه ات

 ازکنارم ردشوی کافیست..!
مــــــرا به آرامش میرساند

 

شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
20:8    بیزارم ازخواب

 

بیزارم از این خواب ها که هر شب مرا به آغوش تو می آورند و صبح ...

با اشک از تو جدایم می کنند ...

 

 

حالـَت بدون مـَن چِطور است..؟!!

آرامتـَرے..؟شادتـَرے..؟دَغدَغه هایَت کَمتَر شده..؟!.....

مَن حالَم خوب است اما تو باوَر نَکن...

مَن دل نِگَرانَم و بـے تاب ... و فَقَط یِک سُوال از دَرونَم مَرا به دار میکِشَد و

آن این است....چرا اینقَدر راحَت گُذشتـے ...؟!!!


 

هر چه بیشتر میخواهمت دورتر میشوی، بر گرد قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم


 

تا بودی لا اقل سایه ای بر سرم بود...

سایه ترس نبودنت...

ولی الان ...!!!

تنهایی سایه ندارد...

ولی درد ... دارد.


 

" نگاه كن!
فقط یه << سایه >>

پا به پای من میاد

سایه طعنه میزنه:

<< تنها رفیقِ تو منم >>...!!


 


 

باران ببــار

تمــامـ ِ خاطـره هــا را بشــور

تمــامـ ِ دوستــتـ دارمـ هــا

تمامـ ِ عاشقــانــهـ هــا

ببــار کهـ مـنـ هــمـ شــرمـ نکنــمـ

مـن هــمـ ببــارمـ ...


 

چقد عکس دو نفره داریـــم

من و تنهاییــــــ ... !


 

 

هستند ڪسانے ڪه از شدت دلتنگے به ڪُما رفته اند ...
حرف نمے زنند ...
راه مے روند ...
نفس مے ڪشند ...
ولی چیزے حس نمے ڪنند !
فقط فڪر مے ڪنند و فڪر مے ڪنند و فڪر مے ڪنند
!!!


 

 

 

 

 

 

مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟؟؟ خدا

  طاقتم طاق شده است....... نمی توانم دیگر.......

 

                               مے گوينـد قِسمتـــ نيستـــ ،حِکمَتـــ استـــ خدايـآ ...

شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
10:57    نوشته های من برای امیرحسین

 

به نام ایزدمنان

خدایامن درکلبه ی فقیرانه خویش

چیزی رادارم که تودرعرش کبریایی خودنداری

من چون تویی دارم

وتوچون خودنداری

نقاش نقاشی

بامدادرنگی روزآمدنت رانقاشی می کنم وجاده های رفتنت راخط خطی!

کسی برای من نیست بیاغلط های زندگی رابه من بگووزیر اشتباهاتم راخط بکش

بودنت مثل دریایی مرادربرمیگیردآنجاکه توهستی،ماهیهاهم نمیتوانندببنند

چه برسدبه من.....!!!کدام صبح می آیی؟کدام چمدان مال تست؟

بیاکه درددلم رافقط تومیفهمی

توراهیچگاه نمی توانم اززندگی ام پاک کنم چون توپاک هستی

می توانم توراخط خطی کنم که آن وقت درزندان خط هایم برای همیشه

ماندگارمی شوی ووقتی که نیستی بی رنگی روزهایم رابامدادرنگی های

یادت رنگ میزنم.

رویای باتوبودن

رویای باتوبودن رانمی توان گفت وحتی نمی توان سرود

باتوبودن قصه شیرینی است به وسعت تنهایی

وداشتن توفانوسی به روشنایی هرچه تاریکی درنداشتن

و...ومن همچون غربت زدایی درآغوش بی کران دریای بی کسی

به انتظار ساحل نگاهت می نشینم ومی مانم تاابد

وتاوقتی که شبنم زلال احساست زنگارغم راازوجودم بشوید

.....دریای من....

کاش قلب وسعت می گرفت شمع باپروانه الفت می گرفت

کاش توی جاده های زندگی خنده هم ازگریه سبقت می گرفت

چراگریه هام نداره اثری؟؟؟؟؟

برو

هیچی نپرس فقط بروولی فراموشم نکن

شمعم وآتیشم بکن بروولی خاموشم نکن

اگه یه روزورق زدی دفترخاطراتتو

یادت بیادقلب منم می شینه چشم براه تو

آره بروبدون اینجا یکی می مردبرات

باورنکردی عشقشواگه قسم می خوردبرات

میری بروولی فقط اینویادت باشه عزیز

اشک زلالتوجلوچشم غریبه هانریز

کوه چون سنگ بودتنهاشدیاچون تنهابوسنگ شد!

من که نه سنگ بودم نه کوه،من چراتنهاشدم؟

وقتی دلم به دردمیاد

وقتی دلم به دردمیادوکسی نیست به حرفهایم گوش کند،

وقتی تمام غمهای عالم دردلم نشسته است....

وقتی احساس می کنم دردمندترین انسان عالمم...

وقتی تمام عزیزانم بامن غریب می شوند...

وکسی نیست که حرمت اشکهای نیمه  شبم راحفظ کند...

وقتی تمام عالم راقفس می بینم...

بی اختیارارکنارآنهایی که دوستشان دارم...

بی تقاوت می گذرد..

چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
11:35    لعنت به تو ای دل

لعنت به توای دل

که جایی جامی مانی

که تورانمی خواهند

سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
10:53    ......

خيلي سخته كه بغض داشته باشي ، اما نخواي كسي بفهمه ... خيلي سخته كه عزيزترين كست ازت بخواد فراموشش كني ... خيلي سخته كه سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ... خيلي سخته كه روز تولدت ، همه بهت تبريك بگن ، جز اوني كه فكر مي كني به خاطرش زنده اي ... خيلي سخته كه غرورت رو به خاطر يه نفر بشكني ، بعد بفهمي دوست نداره ....

دو شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
17:25    روزهای بی تو

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده … تنهای تنها میون این همه آدم سخته.

دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم
وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم
خسته شدم از این همه لبخند زورکی
از این همه بهونه الکی
ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم سرفه نمی کردم
ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم
اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود
خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه
روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی من
به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده

یک شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
11:53    بدشانسم

 سلام دوستای خوبم

چندوقتی بودگوشیم خاموش بودتااینکه دیروزروشنش کردم وگذاشتمشورفتم بعداینکه اومدم دیدم دوتااس برام اومده ویه تماس ازدست رفته داشتم وقتی نگاه کردم دیدم جنید(دوست امیرکه خطشوبهش داده بود)بوده  نوشته بود

سلام خوبی؟ چه خبر؟دیگه حالی ازامیرنمیپرسی؟لطفاج بده

اس دومیش:باشه جواب نده هیچوقت،خودخواه ازخودراضی منوبگودلم واسه کی می سوخت بای

من بهش اس دادم:سلام،خوبی؟معذرت متوجه نشدم 

-خوبم،خب میشه بگی چراج نمیدادی؟چندین بارباهات کارداشتم

-گوشیم خاموش بوده،کار؟چیکار؟

-علاوه براون که خاموش باشه اس دادم جواب ندادی.اره کارداشتم امیراومده بود

-بدون شوخی؟

-جدی میگم گوشی نداشت باگوشیم زنگ زدبرات خاموش بودی.چه خبر؟

ی حال عجیبی بهم دست داد.وای!کی؟چه وقت؟چرابهم نگفتی؟خب شمارش چندبود؟الان کجاست؟

-گفتم که شماره نداره.چجوری میگفتم وقتی که گوشیت خاموش بود.دیروزرفت همونجا

خداعجب شانسی من دارم....من چ بدبخت و بدشانسم

-منظورت اینه ن خط داره ن گوشی؟خب ب (ر)(جنیدپسرخاله ی دوستمه)میگفتی تاگوشیموروشن کنم

-اره ن خط داره ن گوشی دیونه مگه قرارنشدبه اونا چیزی نگیم؟

-باشه

بهم گفت بعدابهت اس میدم جایی گیرم

-اخرای شب بودبهم اس داده بود

-ی چیزبگم؟

-بفرما

ج نداد

حدودساعتای 1:30 بوددوباره اس دادم خوابی؟ج نداد

منم گوشیموجمع کردم رفتم که بخوابم

خوابم نمیبرد همش به فکرامیربودم دوباره خاطراتش برام زنده شدیادخاطراتش می افتادم آهسته لبخندمیزدم واسمشواروم زمزمه میکردم  وقتی ب خودم میومدم بازگریه میکردم داشتم دیونه میشدم فقط گریه کردم تااینکه خوابم برد

صبح ک بیدارشدم دیدم ساعت 2:36 اس داده بود

-خوابی؟

باز ساعت 5هم اس داده بود:ازهمون اول میدونستم عاشق نیستی امشب آزمایشت کردم.عاشق خواب شب نداره بای

اس دادم:من تادیروقت بیداربودم ولی تواس ندادی

وقتی ک اس داده بودهم متوجه نشدم اخه گوشیموجایی دیگه گذاشتم فک کردم دیگه اس نمیده خوابه

اس داد:من ساعت 2 اس دادم ولی توجواب  ندادی خب میبخشی بابت دیشب چ خبر؟

اس دادم:توازحال من خبرنداری..نمیدونی دیشب....!نمیخوادبگی عاشقم یان

-من ازحالت خوب خبردارم خودت ب خودت میگی واین درس نیس!من میگم عاشق نیستی 

توازکجامطمئنی؟

دوباره اس دادم:هرطورراحتی بفکر.اگه ازحالم خبرداشتی هیچ وقت اینونمیگفتی

اس دادالان جایی گیرم بعدابهت اس میدم

بعده یک ساعت اس داد:س،خب دیشب مگه چیکارکردی که میگی عاشقی؟

داشت اعصابموخراب میکرداخه به توچه اس دادم:بیخی بای

اس داد:هاهاهاحرف حساب جواب نداره دیدی درست بودهرجوردوس داری من قصدنداشتم

اس دادم:چیزی نگفت؟

-خیلی چیزا ولی بیخی بای

-بگودیگه توروخدا

-خودت گفتی بای من اون جنیدنیستم اصول زندگیموعوض کردم حرف اول بایداجرابشه

-حالاحرفموپس میگیرم.بگودیگه

-نمیشه حرفی که ازدهن بیرون اومد پس گرفته نمیشه حالاتاامشب ساعت 12بای

-اگه الان نگی ساعت 12درکارنیس

-باشه خودت خواسی نه الان نه هیچ وقت خدافظ

-باش،بای خودت مغرورتروخودخواه تری

-ن اصول زندگیم میگن هرکسی حرفی بهت زدبدون بروبرگرد نزارعوضش کنه بای

دیگه ج ندادم

خدایاچیکارکنم....

ازبدشانسیم نتونستم باهاش بحرفم

 

چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
19:7    سروته......!!

مراازبندآویزان کنید!سروته....!شایدفکرش ازسرم بیفتد...!!!

سه شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
13:4    هرگز

من تمناکردم که بامن باشی

توبه من گفتی هرگز....هرگز

پاسخی سخت ودرشت

ومراغصه ی این هرگزکشت....!!!

 

کاش میدانستی جهانم بی تو "الف" ندارد!!!

پنج شنبه 3 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
17:20    کاش میشد ابی بود

خوش به حال آسموني كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ...

به كسي توجه نمي كنه ...

از كسي خجالت نمي كشه...

مي باره و مي باره

اينقدر مي باره تا آبي شه ... ‌

آفتابي شه ...!!!

كاش...

كاش مي شد مثل آسمون بود...

كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي...

بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده.

یک شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
11:36    عیدفطرمبارک

 

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .

جمعه 31 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
11:48    چه راحت تونسته فراموشم کنه

سلام به همه دوستای خوبم

حق باشماست باید....

چندروزی بودگوشیم خاموش بودپری روزروشنش کردم ویه گوشه گذاشتمش ورفتم چندوقتی گذشت دوباره اومدم سراغ گوشیم نگاه کردم که دوستش بهم زنگیده بوداس دادم:سلام زنگیده بودین امری داشتین؟

اس داد:سلام اره چندوقتیه که خاموشین امیرزنگ زدبهم الان شارژندارم بعدابهتون اس میدم

خیلی خوشحال شدم چون هفته پیش که حالم خوب نبودوبهش اس دادم داش توروخدایه کاری برام بکن دارم میمیرم شماره ی امیروبرام پیدابکن اون گفت من ندارمش وخودمم بهش گفتم که دیگه بهم نزنگه چون خاطراتش برام زنده میشه

من گفتم بخدامزاحمش نمیشم خودمم نمیخوام که من مانع پیشرفتش بشم ولی دارم میمیرم ازدلتنگی

گفت:باشه من ازفرداشروع میکنم ازهمه ی دوستاش می پرسم که شمارشودارن یانه ولی میدونم که ندارن چون اون بیشتربامن فاب بودومیگشت حالاتابعدخبرت میکنم

منم گفتم باشه ومنتظرموندم

روزبعدش بهم اس داد:سلام هیچکی شمارشونداشت حالاخدابزرگه شایدخودش بهم زنگ زد

منم دیگه جوابشوندادم وخاموش کردم

خیلی بی قراربودم همش اسمشواهسته زمزمه میکردم ویادخاطراتش می افتادم واهسته لبخندمیزدم.......

این روزگذشت اس نداد روزبعدش خودم اس دادم:سلام داداش توروخدابگوچی گفته دارم میمیرم

یک ربع بعد این اس روداد:

سلام،امیرزنگ زدوگفت نمیخواد دوباره بهت نزدیک شه!!!

اون گفت فراموشت کرده بهم شماره هم ندادگفت خودم میزنگم گفت هرکاری داری بهم بگی تابهش بگم

وقتی اینوخوندم می خواستم بمیرم

منوبگوچقدبراش بی تابی میکردم چقدربراش گریه میکردم .......وای خدا......جوابم این نبود

زیبایی زندگی درغصه ودردوغمه     پس زندگیم زیباست چون ازغم هام هرچی بگم کمه

حالادلم برای خودم میسوزه

براخودم متاسفم

دیشب یکی روبرادرددل میخواستم ولی کسی رونداشتم

خدایاببین به چه راحتی تونست.....

اگه قراره بمیرم هم بایدفراموشش بکنم

ولی هیچ وقت نمیبخشمش

خداهیچ وقت.....هیچ وقت

 

سه شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
23:13    چقدرسخت است

چقدرسخت است منتظرکسی باشی که هیچ وقت فکرآمدن نیست.......

 

 

دمش گرم

باران رامی گویم

به شانه هایم زدوگفت:خسته شدی...امروزراتواستراحت کن...

من به جایت میبارم

 

روز مـــرگـــم در آخــریـن نـفـسم ...
فـــقط یــک چــیـز بــه او خــواهــم گــفـت : اونـــــــطوری نـــه ! اینـــطوری میـــرَن !!!

 

 

 

 

چقدر سخت است...

سخت ترین روزهای عمرت باشد٬

دیوانه شده باشی٬

از دیوانگی بزنی زیر خنده٬

همه فکر کنند چقدر خوشحالی!

و اشک هایت را فقط تاریکی ببیند...

و آبی که صورتت را می شوید...


 

 

 

چهار شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
23:7    اگه روزی داستانم رونقل کردی....

اگه روزی داستانم رونقل کردی بگو:

بی کس بوداماکسی روبی کس نکرد،تنهابوداماکسی روتنهانذاشت

دلشکسته بودامادله کسی رونشکست،کوه غم بوداماکسی روغمگین نکرد،

وشایدبدبودولی برای کسی بدنخواست........

 

 

چهار شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
18:42    بن بست زندگی

میدونی بن بست زندگی کجاست؟

جایی که نه حق خواستن داری

نه توانایی فراموش کردن......

دو شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
17:9    نگاه...

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

 

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟

اما افسوس...

هیچ کس نبود...

همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره

آری باتو هستم

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یکبار هم نپرسیدی که چرا چشم هایت بارانیست..؟!

یک شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
23:16    روزه

گناهش گردن خودت

امروزروزه بودم که حسرت داشتن توراخوردم

بعضیی چیزهارا"باید"بنویسم

نه برای اینکه همه"بخونن"و"بگن"عالیه"

برای اینکه"خفه نشم"

همین!!!!

هی فلانی !


رفتن حق همه ی آدمهاست...


فقط خواستم بدونی ،


اگه مونده بودی..


پاییزم قشنگ تر بـــود ...!

                                     

 

 

چهار شنبه 27 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
15:30    دل

         

خدایاچسپ زخم داری .....؟

دلم بدجورشکسته......!

داره خون میاد.....؟

 

 

ماندن ورفتن

ماندن دلیل ورفتن بهانه میخواهد.

چندصباحی بادلیلی ماندوزودبایک بهانه رفت

دلم گرفته است

دلم برای ماندنش تنگ است

به اوبگویید تمامی بهانه هارا می خرم تابرگردد.

 

 

یک روزاززندگیه من

اگریک روزاززندگی من

باقی مانده باشد،

ازهرجای دنیا

چمدان کوچکم رامیبندم

راه می افتم

ایستگاه به ایستگاه

مرز به مرز،

پیدایت میکنم،

کنارت مینشینم،

روی سینه ات به خواب میروم

 

 

بهانه ی بچگی

کاش میشد

به بهانه ی بچگی

کفشهایت راقائم کنم

که نری......

 

 

انصاف نیست!!!!

دنیااونقدرکوچیک باشه که

یکسری آدماروهرروزببینی....

اما....

اونقدبزرگ باشه که

اونی روکه میخوای نبینی

حتی ازدور...........

 

 

 

خوبی هایش

آنقدرپیش این وآن

ازخوبی هایش گفتم

که وقتی سراغش رامیگیرند

شرمم میادبگوییم

تنهام گذاشت!!!!!!!!

 

 

 

توهم دلت تنگه منه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کل اسمهای توی موبایلم روبه اسم توتغییردادم

حالاهرروزبهم زنگ میزنی

یکبارهم نه ،چندبار،تازه تغیرصداهم میدی

من که میدونم توهم دلت تنگه منه.....

 

چهار شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
12:0    یه دنیادلم گرفته

سلام عشق من

یه دنیادلم گرفته کارم شده فقط گریه کردن

نمیتونم فراموشت کنم

من بارویات زندگی میکنم وتورودرکنارخودم احساس میکنم

دلم خیلی هواتوکرده

نمیتونم فراموشت کنم ونمیخوام هم فراموشت کنم

شایدبرای تواسون باشه ولی برای من...

کارهمیشگیم شده گریه کردن واسم قشنگتواهسته زمزمه میکنم

دیشب دفتری روکه بهم داده بودی روبازکردم وبرنوشته هات بوسه زدم

وکلی گریه کردم

 

اون به دوستش گفته بوده که عاشقمه ووقتی خواسته  بهم بگه

من میگفتم داداش یاخدافظی میکردم

وهمین شده ازعشق من ناامیده شده وتصمیم به رفتن گرفته

عشق من شرمندتم

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
3:21    داستان عشقم

سلام دوستان هرچی سعی میکنم که داستان عشقموبزارم نمیشه

الان براتون یه تکه ایی ازداستان رومیگم

ماتلفنی باهم آشناشده بودیم چه جوریش بازیه داستان دیگه ایی داره

ازهم کمک میخواستیم ازم میخواست درباره ی فردی که میشناختم براش بگم ومنم همینطور

اون به من میگفت آبجی منم بهش میگفتم داداش

فقط یه بارهم دیگه رودیدیم اونم چ دیدنی که اندازه ی یه پلک زدن بودکه ازجلوم باموتورردشد

که ازم خواسته بودمیخوام ابجیموببینم مگه یه داداش حق نداره ابجیشوببینه

روزهاگذشت ماباهم درددل میکردیم اون بیشترمنونصیحت میکردوتوزندگی منوراهنمایی میکرد

یه باربهم گفت بیارابطمونوعوض کنیم توبشی عشقم گفتم نه این چ حرفیه داداش؟توفقط برام به عنوان  یه داداش ارزش داری درغیراین صورت برام پوچی!

گفت من بهت عادت کردم

گفتم نخیریاقبول میکنی یابرای همیشه خدافظ

-باشه باشه فقط نگوخدافظ

همیشه شعرای دوبیتی برام میفرستاد میگفت یه دوست دارم خودش شعرمیگه

گفتم میشه برام شعرای کاملشوبیاری

- باشه دفترشعررومیبرم خونه ی یکی ازفامیلای دوستم که همکلاسته

قبول کردم

رفتم دفترروازدوستم گرفتم

کلی شعرنوشته بودکه براتون یه چندتایی روتووب میزارم

دفترروآوردم خونه وشعراروخوندم بهم زنگ زد

-شعراچطورن؟

-مرسی خوبن دست طلا

-خواهش میکنم....

-راستی ثبت نام کردم دبیرستان دانشگاه کرمان میخوام برم

-واسه چی؟اخه چرا؟

-برای تحصیل بهترو....

-چ فرقی میکنه چ اینجابخونی یاشهرستان یابدترین جا اگه تلاش کنی وانگیزه داشته باشی همه کجامیتونی موفق شی

-حالامن ثبت نام کردم قراره برم

-اگه رفتی بایدابجیتو فراموش کنی

-اخه چرا؟

-همینطوری دیگه....

-راستی اخردفترروخوندی

اخره اخرین شعرنوشته بود

به دلایلی ادامشورمزگذاشتم

رمزشوبرای لینکام میفرستم اگه بازیدکننده ی جدیدی خواست ادامشوبخونه یالینک کنه یاکامنت بزاره تارمزروبراش بفرستم

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
لطفارمزراواردکنید

ادامه مطلب
سه شنبه 13 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
16:36    دوستدارم

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
16:34    دوستدارتوهستم

 

سهل است بگویم  که  گرفتار  تو هستم

                                                                   من  در پی این حادثه غمخوار تو هستم

                هر چند که تو دور از منی و من ز تو دورم

                                                                   بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
16:30    دوستش داری

 

اگه چشمات پرسید بگو ندیدمش...

اگه گوش هات پرسید بگو نشنیدمش...

اگه دستت لرزید بگو مال سرماست...

اما اگه دلت لرزید به خودت دروغ نگو ""دوستش داری""

 

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
16:25    توراساختن بااون برفا

 

تو را ساختم با اون برفا ، آدم برفی
تو اون شب اومدی دنیا ، آدم برفی

شبی که عمرش از هر شب دراز تر بود
به او شب ما می گیم ، یلدا ، آدم برفی

یه جورایی من و تو عین هم هستیم
توام تنها ، منم تنها ، آدم برفی

من عاشق بودم و خواستم پناهم شی
توام عاشق بودی اما ، آدم برفی

همه انگار پی اونن که کم دارن
تو بودی عاشق گرما ، آدم برفی

منم از عشقم و اسمش واست گفتم
نوشتم با دسام زیبا ، آدم برفی

تو خندیدی و گفتی ، قلبت از یخ نیست
تو عاشق بودی عین ما ، آدم برفی

تو گفتی که براش می میری و مردی
آره مردی همون فردا ، آدم برفی

دیگه یخ سمبل قلبای سنگی نیست
سفیدی داشتی و سرما ، آدم برفی

تو آفتاب و می خواستی تا دراومد اون
واسش مردی ، چه قدر زیبا ، آدم برفی

نمی ساختم تو رو ای کاش واسه بازی
تو یه پروانه ای حالا ، آدم برفی

چه آروم آب شدی ، بی سر و صدا رفتی
بدون پچ پچ و غوغا ، آدم برفی

کسی راز تو رو هرگز نمی فهمه
چه قدر عاشق ، چه قدر رسوا ، آدم برفی

من اما با اجازت می نویسم که
تو روحت رفته به دریا ، آدم برفی

تو روحت هر سحر خورشید و می بینه
می بینیش از همون بالا ، آدم برفی

ببخشید که واسه بازی تو را ساختم
قرار ما شب یلدا ، آدم برفی

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
16:24    تومرامیفهمی

 

تو مرا می فهمی...

من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است...

تو مرا می خوانی...

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند...

 

دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,به قلم: دلشکسته
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد